چه عجب !!!!!

ما زنده ایم . اما زندگی مان . . . .

روزانه ۱۱۳

ببینم برای بقیه بر و بچ پای تز هم پیش اومده که شبای آخر حس کنن  کارشون هیچ چیز بدردبخوری نداره؟ اصلا که چی ؟ حتما خیلی با سطح کار بقیه فرق داره و  . . . و  از این حرفا دیگه.  

این حس هر نیم ساعت یه بار میاد سراغم . اون وقت منم با مهارت استدلالی و منطق ردش می کنم و اونم میره پی کارش. بعدش چند دقیقه بعد میاد سراغم . . . خل شدم دیگه .  

پوسیدیم دوتایی توی خونه این چندوقت . ۲-۳ شب پیش به هوای پیاده روی رفتیم پارک پردیسان . من اولین باری بود که می رفتم . ما کلا زیاد پارک برو نیستیم .!!! خلاصه از ساعت ۹:۳۰ تا ۱۱ شب راه رفتیم . تازه اونم با کفشی که اصلا واسه این کار نبود ! اما خیلی خوش گذشت . این قدر توی راه حرف زدیم که هیچ کدوم نفهمیدیم این مدت چه جوری گذشت.!! همونجا بود که قصد کردیم فردا یا اقلا پس فردا دوباره بیایم . چون چند برابر اون وقتی که گذاشتیم انرژی دریافت کردیم.  

امممممممما از اونجایی که ما تنبل تشریف داریم هنوز نرفتیم . البته یه علتش هم پاره ای مشکلات جسمانی اینجانب بود. 

امیدواره امشب و فردا با همه توانم کار کنم . شنبه باید یه بخشی از کارمو تحویل بدم.  

 

راستی از هرکسی که این خطها رو می خونه خواهش می کنم برای یه دختر جوون که مبتلا به بیماری شده و با مشکل مالی هم مواجهه دعا کنه . ماجراش رو توی تاکسی شنیدم و هنوز خیلی تحت تاثیرم . بهش دسترسی ندارم اما می تونیم براش انرژی مثبت بفرستیم .

روزانه ۱۱۲

 

خوچحااااالم . همین طوری الکی. چیه خب؟ این به جای اون مواقعی که همین طوری الکی پکرم . شما بذار به حساب پرت و پلا شدن تنظیمات هورمون و این حرفاااااا. 

یعنی این پایان نامه ام منو سربلند می کنه . ؟؟؟ 

آمییین یا رب العالمین.

روزانه ۱۱۱

دیشب بعد مدتها دوباره طعم سخت زخم زبون اون روزها رو چشیدم. الان خیلی عاقل تر از اون روزهام . اگرچه واکنشم تند نبود و می تونستم بحث راه بندازم ولی ملاحظه کاری هم نکردم و از نشون دادن دلخوریم خودداری نکردم . نکته مثبت دیگه این بود که بابتش با سروشی هم جار و جنجال نکردم و عذرخواهی بی دلیلش رو با خنده جواب دادم و ته دلم قبول داشتم که اون مقصر نیست. نکته مثبت بعدی این بود که علیرغم دلگیری فوق العاده یادم نرفته بود این مسئله در برابر مسائل بااهمیت زندگیم خیلی کم رنگه و نباید بیش از ارزش واقعی اش براش انرژی گذاشت. نکته مثبت دیگه این بود که برای یه لحظه از ذهنم گذشت که شاید اون هم برای این رفتارش دلیلی داشته که من ازش بی اطلاعم ولی از نظر خودش توجیه داره .  

خلاصه احساس کردم قدرت تحملم بالا رفته. بزنم به تخته.  

 

پی نوشت :‌ خدا جون پشت و پناه همه بی پناها باش

روزانه 110

پریشب خوابای آشفته طولانی می دیدم . ولی یه قسمتی از خوابم بدجور توی ذهنم مونده بود و تصاویرش هی جلوی چشمم بود. خونه مامان اینا بودم. رفتم به سمت دستشویی. در حال  رفتن بودم که متوجه شدم یه گربه ای به حالت کمین کرده داره منو نگاه می کنه. اون لحظه فهمیدم که می خواد بهم حمله کنه. سریع شدم و با عجله در دستشویی رو بستم اما گربه سرشو لای در نگاه داشت و با وجود فشار من خودشو کشوند تو و پرید روی منو چسبید با دندوناش به گلوم . منم اون لحظه همه نیروم رو جمع کردم و بدن گربهه رو با تمام قوا کشیدم ( اه اه چه چندش آور)و پرتش کردم طوری که افتاد توی حیاط. بعد زود وجدانم درد گرفت و به مامان گفتم برو ببین نمرده باشه.دلم می خواست نمیره دلم براش سوخته بود. مامان رفت نگاه کرد و گفت مرده.  

اینقدر این خواب برام عجیب بود که باوجودی که به تعبیر خواب اعتقاد نداشتم برای اولین بار رفتم سراغش.  

حالا تعبیرها اینقدر مفصله که واسه هر حرکتی یه نشونه متفاوت هستش. مثلا میگه: 

  اگر خواب ببینید گربه ای را نمی توانید از خود دور کنید ، نشانة بدبختی است .

 اگر خواب ببینید گربه ای به شما حمله ورمی شود ، دلالت بر آن دارد که دشمنان می کوشند به اعتبار شما خدشه وارد کنند و ثروت شما را از چنگتان دربیاورند .

  اگر خواب ببینید گربه ای به شما چنگ می زند ، دلالت بر آن دارد که دشمن ، ثروتی که شما روزها برای بدست آرودنش وقت صرف کرده اید ، از چنگ شما بیرون می آورد .  

اگر خواب ببینید گربه ای را از خود می رانید ، دلالت بر آن دارد که بر موانع بزرگی غلبه خواهید کرد و ثروتمند و مشهور می شوید .  

شوشو می گه چون تو آخرش از پادر آوردیش( آیکون هرکول) و همین قسمته که برات توی خواب خیلی پررنگ بوده یعنی همون تعبیر آخری.  

امیییییییییییددوارم.