آخ جون پسوردم یادم اومد. خیلی خنده داره ولی فراموش کرده بودمش و نمی تونستم وارد بشم .  

الان دستم به شدت بنده و داریم مدارک دانشگاه میشیگان رو امشب آپلود می کنیم . ولی به زودی زود میام که بنویسم.  

از پست قبلی سو برداشت نشه . !!!! منظورم از فصل جدیدی از زندگی ادامه تحصیل و ترک ایران بود. . . نه نی نی . اون که ایشالله ۶-۷ سال دیگه .

حس می کنم به تدریج فصل بسیار جدیدی در زندگیم داره باز می شه . .  . 

فصلی که همه آینده من رو در هاله خودش قرار می ده . . .

تمام می شود آیا این روزگار تلخ تر از زهر؟؟!!!

میدونی خوبی این دوره ای که داریم پشت سر می گذاریم چیه ؟ اینه که آستانه تحمل مون این  جهش ناگهانی پیدا می کنه . . . تازه می فهمیم ظرفیت مقاومت آدم می تونه چقدر زیاد باشه . . خداییش من بعضی وقتا از خودم می پرسم آیا آدم هستم یا تراکتور؟ 

یه خوبی دیگه هم داره . شاید یکی از نزدیک ترین دوران من و سروش باشه . گرچه ظاهرش اینه که عملا نمی تونیم برای هم وقت بگذاریم و با هم باشیم . ولی به خاطر یه هدف پررنگ اینقدر دلامون نزدیک شده و یکدل شدیم که از خودم می پرسم بعدها باز هم می تونه جیزی برای ما این نقش رو بازی کنه ؟ 

الهی قربونش بشم . . . الان بهم گفت : من یه کوچولو دراز بکشم ؟ منم گفتم آره عزیزم و ۳۰ ثانیه بعدش داشت خروپف می کرد