سروشم نیستش . ۵ روزه که رفته و ممکنه تا ۴-۵ روز دیگه هم برنگرده . ای دوری برای من مثبته . داشتم به خودم و اون خیلی آزار می رسوندم . یه وقتایی که متوجه زشتی های رفتارم که اوو رنجونده می شم با خودم می گم اگه این دفعه منو ببخشه و دوباره عاشقونه دوستم داشته باشه دیگه هرگز رفتارمو تکرار نمی کنم . تازگی ها فهمیدم که اون خیلی باشعورتر و فهمیده تر از منه . درک و شعورش اندازه یه مرد ۵۰ ساله است . شاید به خاطر همین من بعضی وقتا رفتارهایی در  نقش دختربچه دارم و به واکنش های پدرانه اون عادت کردم . این روزها یک چیز دیگه ای که فهمیدم اینه که اگرچه تا وقتی وجود داره شاید خیلی توی چشم نباشه ولی وقتی عشق کمرنگ بشه دیگه دست نیافتنی ترین چیزها هم شیرینی ندارن. فکر می کنم تا مرز از دست دادن عشق سروشم پیش رفتم اما به خودم اومدم . آدما شاید تحت خاصیت ارتجاعی بارها برنجن کمی دور بشن و باز برگردن ولی یه روزی ممکنه خاصیت الاستیک بشه پلاستیک وفاصله از دست رفته هیچ وقت جبران نشه .  

سروش بزرگترین نعمت زندگی منه . چرا این چند وقت اینقدر بی مهری کردم بهش ؟‌؟‌ 

خدایا من ناسپاسی هامو جبران می کنم .