-
چه عجب !!!!!
جمعه 8 مردادماه سال 1389 11:07
ما زنده ایم . اما زندگی مان . . . .
-
روزانه ۱۱۳
پنجشنبه 5 شهریورماه سال 1388 19:16
ببینم برای بقیه بر و بچ پای تز هم پیش اومده که شبای آخر حس کنن کارشون هیچ چیز بدردبخوری نداره؟ اصلا که چی ؟ حتما خیلی با سطح کار بقیه فرق داره و . . . و از این حرفا دیگه. این حس هر نیم ساعت یه بار میاد سراغم . اون وقت منم با مهارت استدلالی و منطق ردش می کنم و اونم میره پی کارش. بعدش چند دقیقه بعد میاد سراغم . . . خل...
-
روزانه ۱۱۲
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1388 16:01
خوچحااااالم . همین طوری الکی. چیه خب؟ این به جای اون مواقعی که همین طوری الکی پکرم . شما بذار به حساب پرت و پلا شدن تنظیمات هورمون و این حرفاااااا. یعنی این پایان نامه ام منو سربلند می کنه . ؟؟؟ آمییین یا رب العالمین.
-
روزانه ۱۱۱
شنبه 10 مردادماه سال 1388 08:01
دیشب بعد مدتها دوباره طعم سخت زخم زبون اون روزها رو چشیدم. الان خیلی عاقل تر از اون روزهام . اگرچه واکنشم تند نبود و می تونستم بحث راه بندازم ولی ملاحظه کاری هم نکردم و از نشون دادن دلخوریم خودداری نکردم . نکته مثبت دیگه این بود که بابتش با سروشی هم جار و جنجال نکردم و عذرخواهی بی دلیلش رو با خنده جواب دادم و ته دلم...
-
روزانه 110
شنبه 3 مردادماه سال 1388 08:29
پریشب خوابای آشفته طولانی می دیدم . ولی یه قسمتی از خوابم بدجور توی ذهنم مونده بود و تصاویرش هی جلوی چشمم بود. خونه مامان اینا بودم. رفتم به سمت دستشویی. در حال رفتن بودم که متوجه شدم یه گربه ای به حالت کمین کرده داره منو نگاه می کنه. اون لحظه فهمیدم که می خواد بهم حمله کنه. سریع شدم و با عجله در دستشویی رو بستم اما...
-
روزانه ۱۰۹
یکشنبه 21 تیرماه سال 1388 13:12
درسته که همیشه این اعتقادو داشتم که شادی و غم به نوبت پشت سر هم می آن اما الان میخوام اون قدر عمیق شادی کنم که غم جرئت نفوذ نداشته باشه. . . و این قدر به غم بی اعتنا باشم که شادی زود جاشو توی دلم باز کنه . مرسی سروشم که کیبوردم رو از روز اولش هم تمیزتر کردی و من الان کیف می کنم باهاش کارکنم.
-
روزانه ۱۰۸
سهشنبه 16 تیرماه سال 1388 15:09
سلاااااااااااااااممممم . با انگیزه زیاد و با شوق فارغ شدن از تحصیل شیش تا قدم یکی میریم جلو تا پایان نامه محترم رو جمعش کنیم و به زندگی سلامی دوباره کنیم . با دوشی سبک از بارهای سنگین عذاب وجدان که سد راه هر تصمیم جدی برای زندگی می شه و باعث میشه هر تصمیم مهمی به بعد از اون موکول بشه . در روزهای پیش رو یک اصل اساسی رو...
-
روزانه ۱۰۷
دوشنبه 8 تیرماه سال 1388 06:06
این روزهای پرحادثه من در وبلاگم بسیار کم رنگ بودم. شاید چون حرفای دلم رو نمی تونستم به راحتی بیان کنم . در شرایطی بودم که اصلا اعصاب سانسور کردن هم نداشتم. واسه همین ترجیح دادم اصلا چیزی نگم . چندوقت بود که نشانه های بیماری اضطراب در من وجود داشت که به لطف اتفاقات این دو هفته خوب جا افتاد . کافی بود همسری نیم ساعت...
-
روزانه ۱۰۶
یکشنبه 24 خردادماه سال 1388 06:02
چه روزای پر التهابی . . . خداکنه آخرش خیر باشه. خدا کنه این همه ترس و دلهره و ضرب و شتم برای دموکراسی حاصلی داشته باشه. خداکنه همه با هم یکدل بشیم . خدا کنه خدا با ما باشه. . . . . . . . . . . . . . . . . .
-
روزانه ۱۰۵
پنجشنبه 21 خردادماه سال 1388 13:15
سلاااااااااااااااااام مسافرت تشریف داشتیم. اونم به تنهایی. دیدن مامان اینا . البته بر حسب تصادف واسه سروشی هم ماموریت پیش اومد و اونم اون وری رفت . و ما هم خوشنود شدیم که هفته مناسبی رو برای سفر انتخاب کرده بودیم و اقلا در خانه تک و تنها نماندیم هم خوش گذشت و هم اینکه به بطالت نگذشت و کارای ترجمه ام رو در غیاب...
-
روزانه ۱۰۴
سهشنبه 12 خردادماه سال 1388 09:37
I am not sure if the manner I have chosen is OK ???
-
روزانه ۱۰۳
سهشنبه 5 خردادماه سال 1388 09:50
خیلی خیلی خیلی دلم می خواد یه سر کوچولو بزنم به ۱۰ سال دیگه . دلم میخواد جواب چند تا سوال رو پیدا کنم . ۱- زندگی زناشویی ما رو براهه؟ منظورم اینه که خوشبختیم ؟ ۲- کجای این دنیای بزرگ زندگی می کنیم ؟ منظورم اینه که این ور اقیانوس یا اون ور اقیانوس؟ ۳- به اهداف پروفشنال خودمون رسیدیم ؟ منظورم اینه که جایگاه حرفه ای مون...
-
روزانه ۱۰۲
دوشنبه 4 خردادماه سال 1388 13:16
هیچ وقت فکر نمی کردم زندگی مون قراره اینقدر فراز و نشیب داشته باشه. یعنی منظورم اینه که خب ازدواج یه ریسکه و درصدی احتمال برای این گذاشته بودم که ممکنه ناموفق باشه. الان حسم این نیست که ناموفق بوده. حرفم اینه که فکر نمی کردم روزای خوب و روزای بد اینقدر متناوب هستن. یعنی دوره تناوب دارن واقعا! نمی دونم شاید توی بقیه...
-
روزانه ؟؟؟ 101 خوبه؟
شنبه 2 خردادماه سال 1388 06:03
شتاب زندگیم رو به تعدیله. تازه می فهمم خودم رو بی دلیل در چه تنگناهایی قرار می دادم . موقعیت های سختی رو می آفریدم که می شه گفت نصف سختی هاش پرداخته ذهن خودم بود. احساس می کنم میشه راحت تر زندگی کرد و اتفاق خاصی هم نمی افته . حتی شاید چشمها مجال بیشتری پیدا می کنن که فرصت های زندگی رو شکار کنن. چشمامو بسته بودم داشتم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1388 11:42
سللللللااااام . اومدم صفحه «یادداشت جدید»رو باز کردم بدون این که بدونم می خوام از چی بنویسم. دلم می خواد روزهای بیشتری از این دوران رو ثبت کنم . مخصوصا حالا که فرصت بیشتری هم دارم . یه دفتری دارم که روی جلدش شکلای کارتونی رنگی و خیلی شادی داره . دقیقا برای دبستانی ها طراحی شده اون وقت من برداشتمش واسه یادداشت های موقت...
-
شکرگزاری
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1388 17:27
شکرگزارم که روزگار کم و بیش همونجوری پیش می ره که من تصویرسازی اش کردم . شکرگزارم که دارم یاد می گیرم کمتر مسائل کوچیک رو بزرگ کنم . شکرگزارم که بیشتر به اعصابم مسلطم و دربرابر موانع با سیاست تر رفتار می کنم . شکرگزارم که میتونم به سروشم هم کمک کنم که تجدید قوا کنه و دوباره احیا بشه. شکرگزارم که می تونم خوبی ها و محبت...
-
اولین سالگرد ازدواجمون
شنبه 22 فروردینماه سال 1388 12:35
خدایا شکرت به خاطر شادی هایی که در این سال در کنار هم تجربه کردیم . هرچند لحظات سخت هم کم نبود . اما ما یک سال رو زندگی زیر یک سقف کنار هم زندگی کردیم . چیزی که آرزوی بزرگمون بود . اگرچه ناکامی نیومدن ادمیشن دانشگاهها در اول سال جدید افسرده مون کرد و در کنار یه سری مسائل دیگه شرایط بدی رو رقم زد اما من به یمن و برکت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 بهمنماه سال 1387 18:30
سروشم نیستش . ۵ روزه که رفته و ممکنه تا ۴-۵ روز دیگه هم برنگرده . ای دوری برای من مثبته . داشتم به خودم و اون خیلی آزار می رسوندم . یه وقتایی که متوجه زشتی های رفتارم که اوو رنجونده می شم با خودم می گم اگه این دفعه منو ببخشه و دوباره عاشقونه دوستم داشته باشه دیگه هرگز رفتارمو تکرار نمی کنم . تازگی ها فهمیدم که اون...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 دیماه سال 1387 10:47
چقدر این «قانون جذب» جواب می ده بی شرف. این چند روزی که گذشت بی نهایت به کامم بووووود . شرکت به صورت ناگهانی بنا به دلایلی از ۲ شنبه به مدت ۵ روز تعطیل اعلام شد . دقیقا در زمانی که من بهش احتیاج داشتم تا به انبوه کارای عقب افتاده برسم و واقعا هم کارای مثبتی کردم و باید به خودم جایزه بدم . از اون موقع تاحالا هم هرچی می...
-
دومین سالگرد
چهارشنبه 18 دیماه سال 1387 13:43
امروز دومین سالگرد عقدمونه که مصادف شده با عاشورا. البته ما تنبلا هیچ برنامه ای براش نداشتیم . قراره که دیگه ایشالله اینجوری نشه . و از سالهای بعد با برنامه های توپس در خدمت شماییم . البته در یونایتد استیتس آو امریکا . . .. .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 دیماه سال 1387 06:53
سلااااام . لیلی خانوم گل این روزها به شدت در مسیر بهبود خویشتن قدم برمی داره . نمونه اش این که رفته ناخن کاشته و بسی زیبا شده و از دست خودش بسی راضیه . نمونه دیگه اش اینه که با سلیقه تمام رفته برای خونه چیزای جینگول خوشگل خریده که هی نگاه می کنه و کیفشون رو می کنه . نمونه دیگه اش این که کرم های گرون قیمتی رو که کادو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 آذرماه سال 1387 17:44
آخ جون پسوردم یادم اومد. خیلی خنده داره ولی فراموش کرده بودمش و نمی تونستم وارد بشم . الان دستم به شدت بنده و داریم مدارک دانشگاه میشیگان رو امشب آپلود می کنیم . ولی به زودی زود میام که بنویسم. از پست قبلی سو برداشت نشه . !!!! منظورم از فصل جدیدی از زندگی ادامه تحصیل و ترک ایران بود. . . نه نی نی . اون که ایشالله ۶-۷...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 آذرماه سال 1387 07:20
حس می کنم به تدریج فصل بسیار جدیدی در زندگیم داره باز می شه . . . فصلی که همه آینده من رو در هاله خودش قرار می ده . . .
-
تمام می شود آیا این روزگار تلخ تر از زهر؟؟!!!
شنبه 2 آذرماه سال 1387 20:50
میدونی خوبی این دوره ای که داریم پشت سر می گذاریم چیه ؟ اینه که آستانه تحمل مون این جهش ناگهانی پیدا می کنه . . . تازه می فهمیم ظرفیت مقاومت آدم می تونه چقدر زیاد باشه . . خداییش من بعضی وقتا از خودم می پرسم آیا آدم هستم یا تراکتور؟ یه خوبی دیگه هم داره . شاید یکی از نزدیک ترین دوران من و سروش باشه . گرچه ظاهرش اینه...
-
چرا آیا؟؟؟
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 15:59
می نویسم که بدونم این روزها چه دوران له شدگی رو سپری می کردم . . . الحق که سخته . نمی دونم . . شاید ظرفیت های من پایین اومده . . منتظر روزی هستم که دوباره به روزگار اقتدارم برگردم . الان که گذشته ام رو مجسم می کنم حس می کنم می بینم انگار مثل کوه بودم . هیچ حادثه بدی نمی تونست منو به این سادگی منقلب کنه . الان خیلی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1387 18:06
ما خوب هستیم . خدا رو شکر. در راستای هدف با استقامت فراوان تلاش می کنیم . خدایا محتاج اندکی بیشتر energy هستیم .
-
روزانه ؟؟؟؟
یکشنبه 19 آبانماه سال 1387 17:39
خبری نیست فعلا . چند روزیه از اینترنت پرسرعت در خانه بهره مند شدیم و من و سروش می تونیم همزمان بدون دغدغه آنلاین باشیم و به امورات علمی مون بپردازیم . !! شاید خیلی سخت به نظر برسه : ساعت حول و حوش ۷ شب از سر کار برسی خونه . در حد نیم ساعت شام بخوری و بعدش پشت کامپیوتر و آخر شب هم نیم ساعت رسیدگی به امور و خوااااااب ....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 آبانماه سال 1387 17:59
سلام . من از خیر انگلیسی نوشتن گذشتم .چون تنبلی اش باعث می شه ننویسم. این چند وقته شرایط خیلی سختی داشتم . سروش هم همینطور . فشارها باعث می شد خیلی با هم بحث و جدل کنیم . خیلی بینمون کدورت شد . البته به سرعت برق باز هم با هم خوب می شدیم . چون توی این شرایط فقط همدیگرو داشتیم و نمی تونستیم بدون هم باشیم . سروشی رو خیلی...
-
inverted counting up
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1387 18:14
HI. . . . . . . . . THE INVERTED COUNTING UP HAS BEGAN. I do not know how much we are prepared for the exam and if it is enough or not. But I believe in just one thing so strongly; That is we will succeed to a great extent finally. I believe in our potentials. Then, the memories of these hard days would give us a...
-
writing in english, maybe a helpful method
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 14:16
Hello every body I’m here to declare our big decision We have decided to go abroad studying; one of our old big ambitions. And during these months we have been learning English and preparing for TOEFL exam that is going to hold 8 days later. We were so busy, more than you can imagine. Please pray for us, because we...