سللللللااااام . اومدم صفحه «یادداشت جدید»رو باز کردم بدون این که بدونم می خوام از چی بنویسم.  دلم می خواد روزهای بیشتری از این دوران رو ثبت کنم . مخصوصا حالا که فرصت بیشتری هم دارم .  

یه دفتری دارم که روی جلدش شکلای کارتونی رنگی و خیلی شادی داره . دقیقا برای دبستانی ها طراحی شده  اون وقت من برداشتمش واسه یادداشت های موقت برنامه ریزی روزانه . هروقت هم که توش می نویسم و سروش می بینه قربون صدقه میره که آخه دفتر مثلا برنامه ریزیشو ببین. تازه بعضی وقتا که از عصبانیت یا دلتنگی و دلخوری و . . .  در مرز انفجار هستم توش خودمو تخلیه روانی هم می کنم . حتی بدترین واژه هایی که هرگز توی شرایط عادی ممکنه به زبون نیارم توش می نویسم . البته اگه خیلی فجیع باشه آخرش اون برگه رو می کنم و ریزریز می کنم و میریزم دور. توی ۶ ماه گذشته به دلیل بحران های روحی روانی فراوان این موارد چندبار پیش اومد. خلاااااااصه دیروز اومدم برنامه صبح تا شبم رو توش بنویسم یه تورق کلی کردم و یه صفحه ای باز شد. معلوم بود در اوج استیصال نوشته شده. مربوط به ۶-۷ ماه پیش بود. آخرش برای خدا این طوری نوشته بودم :‌من پاداش تلاش های این روزهام رو به بهترین شکلی ازت می خوام .  از اینکه الان جلوتر از اون زمان ایستادم و اون دوره کذایی تموم شد حس عجیبی بهم دست داد. تجربه ام از اون دوره اینه که می شه از مقاطع سخت زندگی هم لذت برد. اگه آگاه باشی که داری برای رسیدن به مقاطع شیرین شرایط رو فراهم می کنی . 

امید به زندگی فاکتور خیلی حیاتی هستش . وقتی کمرنگ می شه تازه کمبودشو می فهمیم .بدون اون آدم فلج میشه.

شکرگزاری

شکرگزارم که روزگار کم و بیش همونجوری پیش می ره که من تصویرسازی اش کردم .   

شکرگزارم که دارم یاد می گیرم کمتر مسائل کوچیک رو بزرگ کنم .  

شکرگزارم که بیشتر به اعصابم مسلطم و دربرابر موانع با سیاست تر رفتار می کنم . 

 

 شکرگزارم که میتونم  به سروشم هم کمک کنم که تجدید قوا کنه و دوباره احیا بشه.

  

شکرگزارم که می تونم خوبی ها و محبت های اطرافیانم رو پررنگ تر از رنجش ها ببینم.  

شکرگزارم که توانایی دارم که قانون راز رو در راستای آرزوهای سازنده ام به کار بگیرم.  

شکرگزارم که  دارم به خویشتن دلخواهم که ازش فاصله گرفته بودم برمی گردم. 

 

 

خدایا شکرت.