روزانه ۶

  سلااااام .

یعنی هرروز بیشتر می فهمم که آدم ۷ تا جون هم بیشتر داره . فعالیت های محیر العقول جالبی در این مدت از من سر زده که واقعا به عقب که نگاه می کنم خودم هم باورم نمی شه . هردومون ( من و سروشی ) تبدیل به دو جنازه متحرک شدیم این روزها . . . این روزها اتفاقات زیادی افتاد . اگر چیزی ننوشتم فقط و فقط برای این بوده که در حال دوندگی بودم . مامان جونم اومد تهران و کارای خونه رو تا مقادیر زیادی پیش بردیم . حوادث دارن از من جلو می زنن. قراره بیست و دوم عروسی بگیریم .  و من هنوز گیج و ویجم . استرس و فشار جسمی زیادی به هردومون داره وارد می شه . اما خدا کمکمون کرده که این فشارها از توجه ما به هم کم نکنه . این همیشه توی زندگی تهدید منه . همیشه به خودم یادآوری می کنم با وجود ۵-۶ سال دوستی توی شرایط سخت و ناخوشی و . . .  باز هم اتفاقات یه زندگی مشترکه که عشق رو محک می زنه . سروش واقعا بهم ثابت کرده که مرد روزهای سخته . من واسه خودم یه کمی نگرانم که هنوز بچگی توی وجودم هست و گاهی قاطی می کنم .

زندگی مشترک با کسی که دوسش داری بی نهایت لذت بخشه . با شکل گرفتن خونه بیشتر مزه اش رو حس می کنم . خدایا هوامو داشته باش که زن کاملی واسه سروشم باشم .

دیشب پدر سروش اومدن خونمون لوسترامونو نصب بکنن. در شرایطی ما دو تا در حالت نیمه غش بودیم . ولی ناچار شدیم همکاری کنیم . سروش هم توی خستگی حواسش نبوده و زیر پاشو نمی بینه و پاش به سیم دریل گیر می کنه و دریل از بالای یخچال می افته روی پاش . الهی قربونش بشم فکر کنم دردش وحشتناک بوده . خلاصه دیشب میره بیمارستان و عکس می گیره . خداروشکر نشکسته . اما ورم کرده این هوا .. . .  دیشب دیروقت که از بیمارستان برگشتن من خونشون خوابیده بودم . سروش هم به خاطر مسائل خونه تکونی و بدون فرش موندن اتاق رفتش توی یه اتاق دیگه خوابید . صبح که رفتم صداش کنم اینقد پشت هم ماچش کردم . اونم خوابش عمیق عمیق بود .هی باهاش حرف می زدم و صورت و گردنش رو که زیر پتو داغ داغ شده بود ماچ می کردم .سروشی هوشیار کامل نبود ولی جنان لبخند دوست داشتنی زده بود و معلوم بود وجودش آرامش می گیره از این حمایت عاشقانه .

خدایا پشت و پناه همه کسایی باش که می خوان عاشقانه زندگی کنن .

روزانه ۵

 

دچار افسردگی شدم از بس هیشکی این وبلاگ ما رو نخونده .

خب یکی بیاد یه ذره ناز ما رو بده . آخه هروقت سروشی گناهی یادش می ره سر هر ۱۵ دقیقه ماچی جیزی بده ! یاااینکه مراتب ارادت رو به جا بیاره  من سریع به قول خودش گربه می شم و میگم نازمو ندادی . باید نازمو بدی .  سروش می گه تو مثل یه چاه گشاد شدی که هی می گی ناز می خوام . کمه .  می خوام . و این حرفا رو با یه ادا و شکلک خنده داری می گه که واقعا مصداق منه .

تازه دیروز توی لاله زار که رفته بودیم واسه خرید لوستر من با مغازه داره دعوا کردم و با حالت قهر از مغازه اومدم بیرون . بدون هماهنگی با سروشی هم اومدم بیرون. اون طفلی یهو اون وسط ماسیده بود چی کار کنه

بعدشم کلی نصیحتم کرد که فروشندهه که حرف بدی نزد و چرا اینطوری کردی.بهم می گفت عزیزم مردم که من نیستن این طوری لوس لوسی باهاشون برخورد کنی .

 . . . . . . و من بسی شرمنده شدم . چون حرفهاشون کمی تا قسمتی درست بود .

روزانه ۴

سللللللللللللللللللااام .

امشب هم طبق معمول بسیار کم وقت دارم .

۱- واسه دوستم اتفاق بدی افتاده . داره نامزدیش به خاطر لجبازی خانواده ها به هم می خوره . امشب علیرغم کارای زیادی که داشتم  همش مشغول دلداری تلفنی و اس ام اسی به اون بودم . هنوزم از فکرش نمی تونم بیام بیرون . چون همش خاطرات خودم و سروش رو داره واسم زنده می کنه . مشکلاتی که داشتیم .  . . موقعیت سختش رو درک می کنم .

۲- خدارو شکر خیلی چیزا خریداری شد .

۳- خدارو شکر در لحظاتی که دستمون داشت تنگ می شد یه کم پول اومد دستمون . خیالمون آروم گرفت . من داشتم سروش رو کچل می کردم که تو بدموقع ماشین خریدی دستمون خالی شد .

۴- خداروشکر کتابمون سر و مر و گنده چاپ شد اومد دستمون .

۵- این روزها به علت دوری مسافت با خانواده عروس خانوم خونواده آقاداماد ما رو برای خرید لوازم همراهی می کردند و اختلاف نظرها برای انتخاب وسائل بسی دیدنی بود.

۶- سروشی نازنازوی من که تا حالا ۲ روز پشت هم بازار نرفته بود روز سوم رسما افقی شد و در تختخواب بسی کیف کرد  . در همان حالی که کوزت خانوم و پدر و مادر بی گناهشان در خانه جدید مشغول اقدامات کارگری بودند .

و آخر اینکه این روزها من تا جان در بدن دارم مشغول همه نوع کار و فعالیتی هستم . !

آخی چند هفته ای هست که هروقت توی آینه نگاه می کنم می بینم پلک هام در آستانه بسته شدنه .

البته اون ۴ روز تعطیلی که از بابت خرید داشتیم باعث شد ما بسیییییار به خودمون برسیم و آقای سروش هم تیپ ما رو تایید کردن . خداییش خیلی خوشگل شده بودم بعد چند هفته داغونیت . .!

تااااااااااااااااااااااااااا  فردای بهتر .