!!!!

واااای این چند روز که نبودم رفتم شمال پیش مامان اینا تا جهاز بخریم . خییییلی خوش گذشت . خیییلی کیف داد . ایشالله همه دخملا عروس شن . با همونی که دوسش دارن عروس شن . امروز هم رفتم یه سری چیزا دیدم . دوتا هم قلب خوشگل دیدم که باید سفارش بدم بیاره واسه روی کاناپه مون .

خدا کنه همه چی سریع جور بشه و تا عید خریدهامون اون جوری که می خوایم تموم شه . خونه رو هم دیروز تحویل گرفتیم و فرداشب ایشالا یه بار دیگه بریم خالی شو ببینیم . خدایا شکرت که مسیرمون رو هموار کردی .

توی این چند وقت یه تحولاتی توی شرکت اتفاق افتاد که سروش نزدیک بود تصمیم بگیره از شرکت بره . مامانش اینا شدیدی مخالف بودن و طبق معمولل منو کوک کردن که نصیحت کنم که این کارو نکنه به ضررشه . سروشی گلم خیلی پرتلاشه ُ‌هرجا بره می تونه موفق باشه . ولی منم راضی نبودم توی این موقعیت حساس سروشی توی کارش تغییر ایجاد کنه . ولی باسیاست این کارو کردم . کلا من تزم اینه که هرجا بخوام سروشی رو قانع کنم به کاری سریع جبهه نگیرم .اولش باهاش همراه بشم . وانمود کنم تاحدی مثل اون فکر می کنم ولی حرفایی لابلاش بگم که خودش هم به همون نتیجه برسه .

متشکرم . خودم می دونم زن نمونه ای هستم .

آخ جون ۲ شنبه تعطیله . . . . وای که چقدر کارای دانشگاهم مونده . !

خداجونم انرژی شونصد برابر بهم بده . خب ؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد