روزانه ۲

آخیییییش. سلام . خدا جونم شکرت .

این روزا شرکت یک کم کسالت آور شده .به نسبت اون وقتا که وقت سرخاروندن نداشتیم و همه چی اکتیو و انرژیک بود همه چی راکد شده . البته می دونم موقته . تا وقتی که تایید فاز ۱ قطعی بشه و کار رسما کلید بخوره .خودمم که هوش و حواسم پیش خونه و دکوراسیون و دانشگاهه زیاد دل به کار نمیدم . باید اساسی روخودم کار کنم.

سلوشی سبزی رو فروخته ( ماشینمونو می گم )‌ بدتر اینکه که می گه پولم نمی رسه برای خرید . ریو می خواد بخره . آخه ۳ میلیون طلبکاره از شرکت . اگه زودتر طلباشو بگیره کارمون راه می افته . فعلا ماشین مامانش دستمونه . امروز توی راه با هم یه دعوای عشقولانه ۵ دقیقه ای داشتیم . خیلی بامزه بود .من عصبانی شدم . بعدش یه کم لحنم تند شد . بعدش اونم باهام بحث کرد . تموم این مدت دستم روی پاش بود اونم مشغول رانندگی . یعنی علیرغم بحثی که وجود داشت انرژی مثبت داشت بینمون ردو بدل می شد . بعدش که صحبت تموم شد گفتم زود باش دستم رو نازی کن . سروشم خندید و قربون صدقه رفت و . . .  بحث به خنده  و مسخره بازی کشید .اخرشم گفت تو نظر خودتو داری منم روی نظر خودم هستم . مشکلی هم نیست . البته یه چیزی بهتر از این !‌ فدات شم سروشم خیلی فهمیده ای .

امشب بهش می گم اینقدر توی محیط کار منو حمایت نکن !‌ از سخت کوشیم کم شده . میگه من کجا تو رو حمایت کردم ؟ تازه من که گاهی دعواتم می کنم . دیدم راست می گه ولی من نمیدونم چرا اینقدر احساس حمایت می کنم . آخه دعواهاشم ناز داره توش . پیش سروش عین یه دختربچه لوووووس می شم .

دیشب خواهر سروشی مهمون داشت . یه خانم دکتری بود. منو فقط یه ربع بیست دقیقه دید . ازشون پذیرایی کردم و یه کم پیششون نشستم . بعدش سر شام به مامان سروش گفت چه عروس خوشگل و مهربونی دارین . بعد من چسبیدم به سقف . اومدم به سروش گفتم . میگم از کجا به این زودی فهمید من مهربونم . سروش می گه اونو ولش کن . اون که حرفش ملاک نیست .!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خدا جونم بازم شکرت .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد