زندگی مشترکمون این روزها علیرغم کار شرکت و تحویل پروژه های دانشگاه و نگهداری از خونه و پخت و پز هیجان انگیز و دوست داشتنی ادامه داره . آرامش خیلی خوبی توی خونمون جاریه . همون تصویریه که توی ذهنم ساخته بودم . فقط سروشی تازه از افسردگی خارج شده . از فردای عروسی دلتنگی مامانش اینا کرد مرد گنده دو سه بارم اشکش سرازیر شد . می گفت یه کم تحملم کن زود خوب می شم .واسه همین الان هنوز به روزهای اوج عاشقانه گی و رمانتیکی اش نرسیده . منم زیاد بهش گیر ندادم . فعلا مسئولیت این مسائل با منه
سلام
خاطرات عروسی شما برام جالب بود اما فعلا نتونستم کامل بخونم
از دیدن بلاگ شما حس خوب و شادی دارم
فعلا
سلام لیلی جونم
آخیییی عروس خانوم
عروسیت مبارک
زودتر بقیه ی ماجرای عروسی خوشگلت رو بنویس
از آشنایی با وبلاگت خیلی خوشحال شدم
شما دقیقا ۱ ماه بعد از ما عروسی کردین