روزانه ۱۲

سلام .

خیلی حیف شده . کامپیوتر شرکت فرمت شده و فعلا اینترنت بی اینترنت . توی خونه هم اصلا فرصت نمی سه که بیام . دلم واسه همه تنگ شده . . .

الهی قربونش برم . جمعه تولد سروشیه . اما از بدشانسی من هنوز حقوق نگرفتم و اگه از پول مشترکمون واسه کادوش بردارم می فهمه . خیال دارم ریش تراش بخرم واسش . انگار براون یا فیلیپس ، خوبش دور و بر 200تومن در میاد . آره ؟ ؟ ؟  شاخ در آوردم . !! واسه 50-60 تومن برنامه ریزی کرده بودم .

تازه شب تولد ، پدر شوور و مادر شوور دعوتن خونمون به صرف شام . خیلی اصرار دارم که کدبانوی بی نقصی باشم . می خوام خیالشون جمع بشه پسرشون رو دست خوب کسی سپردن .

به نظر من که خیلی خیلی چیزها در نظر مرد ها هستش که نسبت به خونه داری و و آشپزی در اولویتن . به نظرم خیلی پیش میاد که زنی شوهرش رو شیفته خودش کنه ولی کدبانوگر آنچنانی نباشه . ولی اطرافیان که خلوت آدمها رو نمی بینن. یه سری چیزای مشخص واسشون معیاره .

تازه من به یه نکته خوب رسیدم . توی این چند وقت ، ساعاتی رو که توی خونه با هم می گذرونیم نباید صد در صدد کنار هم باشیم . مثلا روزهای اول من کتاب هم که می خواستم بخونم ، توی هال روی کاناپه دراز بودم . جوری که سروش رو هم ببینم . اما بعد دیدم بهتره یه وقتی مثلا یکی مون یه ساعت توی اتاق ، کار شخصی اش رو انجام بده . یا اینکه یه مدتی سکوت هم برقرار بشه . همش جیغ و ویغ و بگوبخند نباشه . کم کم زندگی مستقلمون رو هم از سر بگیریم . مخصوصا سروش که نسبت به حفظ زندگی شخصی مون خیلی حساسه .

دیشب خییییییییلی باحال بود .

ساعت 9 دراز شدیم یه کم ولو شدیم بلکه سرحال بیایم . اصلا !! قصد خوابیدن نداشتیم . ! چشم که باز کردم دیدم ساعت شده 12 ( باز خوبه صبح نشده بود .) حالا مرغ های خام روی کابینت در انتظار طبخ به سر می برد . موهام هم کثیف بود و برای فردا حتما حموم احتیاج داشت . خلاصه مرغ رو آب پز کردم و پریدم توی حموم . 10 دقیقه گذشته بود که برقا رفت . خونمون گورستون شده بود . هیچ روزنه نوری نبود .حالا من همه تفکرات روح و جنی اومدن سراغم .  لای در رو باز کردم و با فریاد سروش بیچاره رو که در اعماق خوابش بود به اندازه 1 متر پروندم . تنها منبع نوری مون صفحه تصویر موبایل هامون بود که برام گرفت تا حموم رو ماست مالی کنم و بیام بیرون .

برای غذای پخته نشده ام غصه خوردم و زیرش رو خاموش کردم و گرفتم بخوابم . 2 دقیقه نشده بود که برقا اومد . خروس بی محل!  بر حس وسوسه انگیز خوابیدن غالب شدم و مثل زنای فهمیده  ! دویدم به سمت آشپزخونه ( نه که خیلی راهه از اتاق تا آشپز خونه! ! )

خلاصه تا 3 شب !! داشتم آشپزی می کردم . البته لابلاش کارای کتابم رو انجام می دادم . کوکوی مرغم هم حاضر شد . البته با پیازداغی 2-3 برابر اندازه لازم . خیلی بوی پیازداغ میداد . اماروی هم رفته بد نشد . اقلا با وجدان آسوده خوابیدم . اما بلای دوم در انتظار سروش بیچاره ام بود . ! نزدیکای 5 صبح به توصیف خودش با آرنجم محکم کوبیدم روی دستش و جیغ و گریه ام بلند شد .البته از گریه ، دیگه خودمم یادمه . حالا سروش خیلی می ترسه اگه یهویی از خواب بیدارش کنن . منم اون وسط گریه یادم رفته ، از وحشت سروشی خنده ام گرفته بود . عوضش یه عالمه ماچ و موچ نصیبمون شد و آروم گرفتیم . اما بگو این سروش وروجک توی خوابم چی کار کرده بوده ؟

دخترعموجانش ( که اصلا دخترعمونداره ) از دبی اومده بوده . یه دختر خوشگلولدار که یه BMW آخرین مدل داشت . بعد سروش همش به اون توجه می کرد و این ور اون ور می بردش و کاراش رو انجام می داد . بعد به من بی توجهی می کرد . دیگه آخراش داشتیم کل کل می کردیم که سروش شورش رو در آورد و من بغضم ترکید .

آخه این خوابای ناموسی چیه من می بینم آخهههههههههه  !!!

 

نظرات 8 + ارسال نظر
عرفان پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:02 ب.ظ http://ghadirkhadem.com

سلام خسته نباشید .ارزوی روزهای سرشار از امید و بالندگی وسرزندگی وشادابی براتون دارم پیشاپیش سالروز تولد شریکتون را هم تبریک میگم پاینده و برقرار باشید

فلفل بانو شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:18 ق.ظ http://jayejadidma.persianblog.ir/

خواهش میکنم زودی برام بزار ببینم چه شکلیه

دزی یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:49 ق.ظ http://deziiii.blogfa.com

سلاممممممممم عروس خانووووووووووووم تبریک می گم
همیشه شاد و عاشق باشید
راستش همه آرشیوتو خوندم و گفتم هر وقت به آخرین پست رسیدم پیغام بذارم
با اجازه لینکت می کنم عروس خانووووووووووووم خوشمل
بازم
تبریک
تبریک
تبریک

هانیه یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:32 ق.ظ http://man-arash.blogfa.com

واااااااای چقدر خوابت با مزه بوده

منم با زندگی مستقل بسیار موافقم
راستییییی ما عید برای آرش ریش تراش فیلیپس گرفتم تازه بهترین و جدیدترینش رو گرفتیم شد ۹۰ تومان !
در ضمن
ما بسیار مخلصیم دیگه از این حرف های بد نگی ها !
پس چرا این شوهر ما تولدش نمیشه همه ی مردم شوهراشون تولدشونه و خوشحالن !!!

شیلا دوشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:47 ق.ظ http://godscourtyard.blogfa.com

از دست تو کلی خندیدم اما خوب خوابه دیگه نمیشه کاریش کرد .اما سعی کن برنامه کاریت رو تنظیم کنی که ساعت خوابت بهم نریزه مخصوصا اگه در کنارش بخوای سرکار یا دانشگاه هم بری خوابت خراب بشه تمام روز کسل هستی.
راستی این نظریه قدیمیها هست که فکر میکنن زن خوب باید از هر انگشتش هزار تا هنر بریزه پایین.
متاسفانه زنهای قدیم اونقدر تو کار خونه داری آشپزی بچه داری قلابدوزی گلدوزی خیاطی ....... غرق میشدن که هم هدفشون از زندگی مشترک یادشون میرفت و هم دیگه کارهاشون ارزش خودشو واسه آقایونشون از دست میداد.
اونوقت اگه این آقایونشون یه ذره سست عنصر باشن از خانومهاشون که همیشه در حال خونه داری و پیاز داغ درست کردن هستند دلزده میشن و با اولین گوشه چشم تو خیابون راهشون رو عوض میکنن.
هنر اداره کردن زندگی یه چیزه هنر کلفتی یه چیز دیگه من راستش رو بخوای یکی از هزاران هنر مامانم رو ندارم اصلا هم دوست ندارم مثل خیلی از مامانها به سن ۵۰ که برسم از بس از خودم کار کشیدم کمر و پا و دست و گردنم از کار بیفته و انقدر درب و داغون بشم که شوهرم همسن پسرم به نظر برسه.
ما هردوتا کارمند هستیم بخاطر همین کارهای خونه رو دوتایی انجام میدیم تا هیچ کدوم خسته نشیم بعدش با هم می شینیم تلویزیون تماشا میکنیم .

هانیه سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:25 ق.ظ

چه می کنی با تولد بازی؟
کادو تونستی بگیری؟

دزی چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:38 ق.ظ

سلاااااااااام
چرا تنبل شدی عروس خانوووووم؟؟؟
بیا بگو چی خریدی ؟؟؟
چه خبر؟؟؟

خانومی شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:28 ق.ظ http://www.khoneye-ma.blogfa.com/

خب فکر کنم از تولد سروشی گذشته باشه
اول تولدش مبارک
ایشالا 120 ساله شه و سایش بالا سر خانوم گلش و نی نی ها و نوه ها ش با شه !!!!
عجب خوابی دیدی هااااااااااا! کلی خندیدم !!!!!:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد