روزانه ۱

آخییییییییش . . .  چه روز درازی بود امروز.

چه خوبه آدم شب به  یه مامن آرامش بخشی پناه بیاره بعد از بی پناهی های طولانی روزانه . .

امروز کلی زحمتکش شده بودم .صبح که پا شدم برم دنبال زندگیم ، برقای خوابگاه رفته بود و برف می بارید و شوفاژها سرد شده بودن . باید اول می رفتم دانشگاه تا یه ساعت واسه امتحان فردا نت بردارم . 9.5 رسیدم سر کار . بعدش کار کار کار .تا ظهر .سروشی رفته بود وامی رو که ریختن واسمون برداشت کرده بود که بریزیم به حسابمون . باید می رفتم بانک .در سریعترین زمان ممکن این کارو انجام دادم و برگشتم و دوباره کار ، کار ، کار.

بماند که توی راه برگشت پول آقای راننده رو ندادم و وقتی پیاده شدم دیدم کله 4نفر سرنشین تاکسی به سمت من چرخید .و من هم هاج و واج تازه خانوم دوزاریش افتاد کرایه نداده و خوشحاله . . .

فردا کتابمون می ره واسه چاپ . خیلی خوشحالم  . ساعت 5 از کار رفتم پیش آقای "م" ناشر . اونجا تا ساعت 7.5 دوباره کنترل نهایی رو کردیم و من بدو بدو برگشتم که خیر سرم فردا امتحان دارم . تا الان که دیگه کم کم خوابم گرفته با بچه ها شام خوردیم و گپ زدیم و خندیدیم و حالا تازه باید برم سر اصل ماجرا . . .

خدا جونم شکرت از زندگی قشنگی که بهم دادی .

 

سلاااااااام

چندوقته که

چندوقته که توی فکر داشتن یه وبلاگ شخصی بودم . آخه اگرچه گاهی توی وبلاگ سروشم چیز می نوشتم اما . . .

اول  : اینکه سروش اجتماعی می نویسه و من دوست داشتم شخصی و روزمره بنویسم .

دوم :  اینکه دوستاش اونجا رو می شناسن و می خونن و من می خواستم آزاد بنویسم ، مثل دفتر خاطرات . . . .

یادمه دبیرستان که بودم با دوستای گلم دفترای خاطراتمون رو معاوضه می کردیم .هرچند ماه .مثل یه رمان می خوندیمش و بینهایت شیرین بود . حالا هم انگار که دفتر خاطراتم رو در اختیار دوستان ندیده ام می گذارم تا بخونن .

پس بسم الله . . .

درباره من :

من رو به لیلی بشناسین .اسمم چیز دیگه ایه ، اما چون خیلی خاصه  ، احتمال زیاد خیلی ها منو می شناسن و من دوست دارم راحت باشم .شاید بعدا نظرم عوض شد . اما اسم سروشم سروشه . نزدیک 1 سال و 1 ماهه  که عقد کردیم .بعد از 4 سال دوستی .و 2-3 ماه دیگه می ریم سر خونه زندگی مون . سروشی شوهر فوق العاده ایه .با هم خوشبختیم . اینقدر بهم محبت می کنه که باهاش می رم تا آسمونا. . .  آخه منم خیلی لوسش می کنم  .  حیفم اومد که لحظات قشنگمون ثبت نشه . مخصوصا ذوق و شوق این چندوقت که حتما تکرارنشدنیه .

 برای تکمیل اطلاعات بگم که هردومون 24 ساله ایم و دانشجوی ترم 3 فوق معماری .